به گزارش
گروه جهاد و مقاومت مشرق، برنامه «به تماشای سرو» فرهنگسرای رضوان، هفته گذشته به مناسبت سالروز ولادت «سید جاوید موسوی» میهمان خانواده معظم این شهید مدافع حرم از لشکر فاطمیون بود.
شهید «سید جاوید موسوی»، متولد دهم بهمن 1365 در نبرد با تکفیریهای تروریست داعش؛ شهریور 1393 در سوریه به درجه رفیع شهادت نایل شد.
زهرا سادات موسوی همسر شهید این روزها با یادگار همسرش فاطمه کوثر به تنهایی بار زندگی را به دوش میکشد. دلتنگی و تنهایی مهمانخانه این مادر و دختر است. او درباره آشناییاش با سید جاوید میگوید: «ما دخترعمو و پسر عمو بودیم و از کودکی با هم بزرگ شده بودیم. ما خانواده مذهبی بودیم. دین و ایمان و اخلاق برای خانواده من از هر چیزی مهمتر بود. جاوید خیلی خوش اخلاق و شوخ طبع بود و در عین حال خیلی آدم معتقدی بود. نماز اول وقتش ترک نمیشد. کارش جوشکاری اسکلت ساختمان بود. همیشه از سرکار میآمد اول نمازش را میخواند. شب تا هر ساعتی بیدار بود، نماز صبحش قضا نمیشد. جاوید هر دو کلیهاش مشکل داشت و دکتر روزه را برای او منع کرده بود. اما ماه رمضانها را سرکار نمیرفت که بتواند روزههایش را بگیرد.»
او درباره تصمیم به رفتن سوریه همسرش میگوید: «سید جاوید رمضان 93 حرف رفتن به سوریه را زد. من خیلی جدی نگرفتم. بعد از ماه رمضان 93 جدی و عازم شد. من را با اعتقاداتم راضی کرد. میگفت ما چطور برای امام حسین(ع) و حضرت زینب(س) عزاداری میکنیم ولی پای عمل هیچ کاری نمیکنیم. همان بار اول داوطلبانه خط شکن شده بود و 20 شهریور 93 به شهادت رسید. ما 10 روز خبر نداشتیم. او به همراه شوهر خواهرش رفته بود. چند روز قبل از شهادتش با او صحبت کرده بودم. شوهر خواهرش به ما نگفته بود. چون پیکرش هنوز دست نیروهای ما نرسیده بود به ما خبرش را نداده بودند.»
همسر شهید از حال و هوایش بعد از شنیدن خبر شهادت همسرش میگوید: «هم خوشحال بودم و هم برایم خیلی سخت بود. جاوید در راه خدا شهید شد و این برای ما باعث افتخار بود. اما جای خالی او در زندگیمان خیلی دیده میشود و برای من و دخترمان سخت است. مدتی که نمیدانستم شهید شده است. خیلی نگران بودم. استرس داشتم. با اینکه شوهر خواهرش میگفت حالش خوب است. خواب دیدم خیلی خوشحال بود چیزی نگفت اما موج خوشحالی در چشمانش دیده میشد. یک بار هم در خواب به من گفت افتخار کن به شهادت. من خوشحالم و میخواهم تو هم خوشحال باشی. فاطمه کوثر هم خواب پدرش را زیاد میبیند. از او میخواهم که کمک کند که در این دنیا طوری زندگی کنم که ادامهدهنده راهش باشم و دخترمان را خوب تربیت کنم و در آن دنیا شفیع ما باشد.»
همسر شهید همیشه در دلش احساس میکرده که او روزی شهید میشود: « سید جاوید در افغانستان هم اسیر طالبان بود. وقتی به ایران آمدیم، فکر نمیکردم که جاوید شهید شود. اما وقتی حرف سوریه پیش آمد خودم فهمیدم که سید جاوید حتما میرود و شهید میشود. دوستانش میگفتند سید جاوید در عملیاتها همیشه داوطلبانه خطشکن شده است. او ارتباط خوبی با ائمه(ع) به خصوص حضرت علی(ع) داشت و همیشه میگفت من از حضرت علی(ع) خیلی چیزها یادگرفتهام. ماههای محرم هر پساندازی که داشت برای نذر امام حسین(ع) کنار میگذاشت. من و همسرم هرچند وقت یک بار به زیارت مرقد مطهر امام خمینی(ره) میرفتیم. سید جاوید علاقه خاصی هم به مقام معظم رهبری داشت.»
نقاشی جشن تولد پدر
فاطمه کوثر نقاشی زیبایی در دست دارد که جشن تولد پدر را کشیده است. او در مورد نقاشیاش میگوید: «امروز تولد پدرم است و من برای او نقاشی کشیدم. یک بار خواب دیدم که من و مادرم در خانه تنها هستیم. بابا آمد دو بسته شیرینی هم در دست دارد و به ما میخندد. ما خیلی با او حرف زدیم ولی او صحبت نمیکرد. من به او میگویم که بابا خیلی دوست دارم و خیلی دلم برایت تنگ میشود. کاش میتوانستی با من حرف بزنی.»
فاطمه کوثر با گفتن این حرفها اشکهایش جاری میشود. اما وقتی به یاد میآورد که تولد پدر است غم از چهره اش میرود. او میگوید: «ما سال گذشته تولد پدر را در بهشت زهرا (س) گرفتیم. اما خوشحالم که امسال دوستانش به خانه ما آمدند و جشن گرفتند.»
جاوید همیشه مبارزهطلب بود
عموی شهید که پدر همسر او هم هست درباره جاوید میگوید: «جاوید از 13 سالگی در افغانستان یک مبارز بود. در مبارزه با نیروهای طالبان چند ماه از او خبر نمیشد و فکر میکردیم که شهید شده است. همیشه شور مبارزه علیه ظلم را داشت. برادرم که پدر جاوید بود هم شهید شده است. داییهای جاوید نیز در شهر مزار شریف افغانستان شهید شدند. آن زمان در مزار شریف تمام شیعیان را قتل عام کردند. وقتی آمدیم ایران و صحبت سوریه شد، اطمینان داشتم که او خواهد رفت و تصمیم رفتن او خیلی سریع انجام شد.»